کد مطلب:106656 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

نامه 032-به معاویه











[صفحه 106]

از نامه های امام (ع) به معاویه سهیل: چیزی كه آماده ی از هم پاشیدن و گسستن است، از آن قبیل است، ریگ شناور یعنی توده ی شنی كه هجوم می آورد و سیل آسا حركت می كند. اردیت: نابود ساختی جیل: گروه و دسته، بعضی جبل یعنی مردم نقل كرده اند جازوا: عدول كردند، منحرف شدند وجهه: هدف نكوص: بازگشت عول علی كذا: بر او تكیه كرد فاء: برگشت موازره: همیاری و كمك به یكدیگر. . . و گروه زیادی از مردم را به پستی كشاندی، و با گمراهی خود آنها را فریب دادی، و آنان را در موج دریای خود كه پوشیده از تاریكیها و دستخوش امواج گمراهیهاست درافكندی، تا این كه از راه راست دور افتادند و به راه و روش جاهلیت خود بازگشتند، و به حق پشت كردند و به افتخارات و تعصب خانوادگی خود، تكیه كردند، جز آنهایی كه اهل بینش بودند كه پس از شناخت چهره ی باطل تو برگشتند و از كمك تو رو برتافته و به خدا روآوردند، چه آنها را تو با زور به سمت باطل كشاندی و از راه راست دور ساختی. پس ای معاویه درباره ی خود از خدا بترس و زمام اختیارت را از دست شیطان بگیر، زیرا دنیا از دست تو بیرون خواهد شد و آخرت نزدیك به تو است. والسلام می گویم: این نامه چنین آغاز می گر

دد: از طرف بنده ی خدا امیرمومنان به معاویه پسر ابوسفیان. اما بعد، براستی دنیا جای تجارت و سود آن همان آخرت است. بنابراین خوشبخت كسی كه سرمایه اش در دنیا اعمال شایسته است و حقیقت دنیا را می شناسد و ارزش آن را چنان كه هست می داند، (معاویه) من تو را با شناختی كه از قبل دارم، نصیحت می كنم با اینكه آنچه درباره ی تو می دانم بیقین محقق می شود! اما چه كنم كه خدای متعال از عالمان پیمان گرفته است كه امانت را به جای آورند و گمراه و هدایت یافته هر دو را نصیحت كنند. پس تو ای معاویه از خدا بترس و از آن كسانی مباش كه برای خدا هیچ عظمتی قائل نیستند و عذاب خدا برای آنها مسلم و حتمی شده است، زیرا پروردگار در كمین ستمكاران است، براستی دنیا بزودی از تو برمی گردد و آه و افسوس به تو روآور می شود، بنابراین در وقت پیری و سپری شدن عمر از خواب گمراهی و ضلالت بیدار شو، زیرا تو امروز مانند آن جامه ی كهنه ای هستی كه اگر یك طرف آن را درست كنی، طرف دیگر خراب می شود. پس از این مقدمه دنباله نامه می آید: و قد اردیت... تا آخر در این نامه چند هدف مورد نظر است: اول: نصیحت و حالت دنیا را به او خاطرنشان كردن است و این كه دنیا جای تجارت است و نتیج

ه ی آن سود آخرت است اگر سرمایه خوب باشد كه همان اعمال شایسته است و یا از دست دادن آخرت است، اگر سرمایه اعمال نادرست باشد. دوم: هشدار به او كه دنیا را چنان كه هست بنگرد، یعنی حقیقت دنیا را بشناسد، یا به دنیا با چشم معرفت یعنی دیده ی بصیرت نگاه كند، و از دگرگونیها و ناپایداری آن آگاه شود، و بداند كه دنیا برای مقصدی دیگر آفریده شده است تا مقدار و ارزش واقعی آن را بشناسد و آن را در نظر خود مقدمه برای آخرت جلوه دهد. سوم: یادآور شده است كه خداوند متعال دارای علمی است كه به طور حتم درباره ی او تحقق می یابد زیرا اگر علم خدا بر انجام كاری تعلق بگیرد، ناگزیر از انجام است، البته او را از باب اطاعت امر خدا و وفای به عهدی كه خداوند از عالمان گرفته است تا ادای امانت كنند و احكام الهی را به مردم برسانند و گمراهان و هدایت یافتگان را نصیحت كنند، موعظه و نصیحت می كند. چهارم: او را به ترس از خدا امر می كند و از این كه از جمله كسانی باشد كه برای خدا عظمتی قائل نیستند تا او را بندگی و اطاعت كنند، نهی می كند. كلمه ی وقار اسم مصدر توقیر به معنی تعظیم و بزرگداشت است. بعضی گفته اند: كلمه ی رجاء در اینجا به معنی ترس و بیم است، بنابرای

ن از باب مجاز، استعمال شیئی به نام ضد شده است. و همچنین مبادا از كسانی باشد كه عذاب خدا برای او حتمی و قطعی شده است. عبارت:- فان الله بالمرصاد- همانا خدا در كمین است- هشداری برای اوست كه خدا بر او و اعمال او آگاه است، تا او را از نافرمانی خدا باز دارد. پنجم: امام (ع) او را به پشت كردن دنیا و بازگشت آن در روز قیامت به صورت افسوس و حسرت به دلیل از دست دادن دنیا با عشق و دلباختگی كه به آن داشته است و نیز دست نیازیدن او در روز قیامت به وسایل نجات و نابود شدن توشه ی او برای آخرت، هشدار داده است. ششم: به او دستور بیداری از خواب غفلت و گمراهی در حال پیری و پایان عمرش را داده است زیرا آن حالت مناسبترین حالات برای بیداری از خواب غفلت است. و در ضمن به او یادآور شده است كه وی در آن سن، پس از استحكام پایه های جهل و پابرجا شدن هوای نفس در اركان بدن و فرسودگی آن، اصلاح پذیر نیست، زیرا همچون لباس كهنه ای است كه با دوختن اصلاح نمی شود، بلكه اگر از یك طرف او را بدوزند از سوی دیگر پاره شود. هفتم: معاویه را بابت آنچه نسبت به مردم شام مرتكب شده، یعنی آنان را فریب داده و در امواج دریایی از گمراهیهای خود افكنده است، مورد سرزنش قر

ار داده است. و چون گمراهی وی از دین خدا و نادانی اش نسبت به آنچه كه باید آگاه می بود، باعث فریب دادن مردم شده است، و از آن رو فریبكاری را به خود او نسبت داده و كلمه ی بحر (دریا) را برای حالات و اندیشه های او در جستجوی به دست آوردن دنیا و انحراف از راه حق به سبب زیادی این حالات و دوری انتهای آنها، و كلمه ی موج را برای شبهه ای كه در دل آنها ایجاد كرده و در هدفهای باطل خود آنان را غرق كرده استعاره آورده است، و شباهت این هدفها با موج در بازی با ذهن و اندیشه ی آنها و در نتیجه پریشان حالی آنان، روشن است و نیاز به توضیح ندارد. همچنین كلمه ی ظلمات (تاریكیها) را برای آن شبهه هایی كه چشم بصیرت آنها را از درك حقیقت كور كرده و لفظ: غشیان: پوشش را برای ورود شبهه ها بر قلب و پوشاندن صفحه ی دل، استعاره آورده است. جمله ی: تغشاهم جمله ی حالیه و محلا منصوب است. همچنین كلمه: التلاطم (امواج) را استعاره برای بازی كردن این شبهه ها با عقل ایشان، آورده است عبارت آن بزرگوار: فجازوا، عطف بر: القیتهم، است، مقصود این است كه آنان (مردم شام) به سبب شبهه هایی كه بر آنها القا كردی از حق عدول كردند و در مبارزاتشان به سبب تعصب جاهلیت و جانبد

اری از ریشه های قومی و مفاخرشان، بدون ملاحظه و دفاع از دین به جاه و مقام خود، متكی شدند به جز آن افراد عاقلی كه به سمت حق بازگشتند، زیرا آنان تو را و موضع گمراهی تو را شناختند و از تو بریدند و از یاری تو در هدف شومت كه ویرانگری بنای دین بود آنگاه كه آنان را بر كارهای دشوار و ویران كننده ی دین واداشته و آنان را از راه حق دور كرده بودی، به خدا پناه بردند. براستی او مردم عرب را با شبهه ی قتل عثمان و خونخواهی او به گمراهی كشید. همینكه خردمندان عرب و طرفداران دین آگاه شدند كه این عمل فریبكارانه به خاطر ریاست و سلطنت است از معاویه دوری كردند و از او بریدند. عبارت: علی اعقابهم و علی ادبارهم، استعاره ی ترشیحی الفاظ: اعقاب و ادبار از اشیاء محسوس به معقول است. استثناء (الا من فاء) از گروهی است كه معاویه آنان را فریب داده است. كلمه ی الصعب (دشوار) عاریه آورده شده است برای كارهایی كه از نظر دین انجام آنها دشوار بوده است و معاویه مردم را به آن كارها وامی داشته است، از آن رو كه ارتكاب چنین اعمالی باعث انحراف آنان از راه حق و گرفتاریشان در گردابهای هلاكت می شد، همان طوری كه سوار شدن بر شتر ناهموار چموش باعث به بیراهه بردن ش

ترسوار، و انداختن وی در گرداب مهالك است، و همچنین كلمه ی: القصد یعنی طریق محسوس، استعاره آورده شده است از طریق معقول، یعنی راه حق. آنگاه دوباره او را به تقوای الهی امر می كند و این كه مبادا شیطان زمام اختیار او را برباید. كلمه ی مجاذبه را استعاره آورده است برای خودداری عقلانی و همچنین لفظ القیاد (مهار) را برای عقاید نادرست و آرمانهای دروغین كه شیطان به وسیله ی آنها معاویه را رهبری می كند، و جلوگیری از زمامداری از طریق دست رد زدن بر نفس اماره كه او را به وسیله ی آن آرمانها وسوسه می كند. عبارت: فان الدنیا... هشداری است بر این كه چون دنیا ناپایدار است پس آرزوهای دنیوی نیز پایدار نیست، و این عبارت به منزله ی صغرای دو قیاس مضمری است كه كبرای قیاس اول در حقیقت چنین است: و هر چه ناپایدار و فانی باشد، پس به خاطر ناپایداری آن و جذب شیطان (انسان را) بدان وسیله به سمت خود، باید از آن ناامید شد. و كبرای قیاس دوم نیز چنین می شود. و هر چه كه نزدیك باشد، شایسته است كه با كار و كوشش جهت رسیدن به آن آماده شد. فراهم آوردن وسیله به دست خداست.


صفحه 106.